به فرهنگ چندصدایی و دموکراتیک باور بیاوریم
.jpg.secure)
حسین پاینده (۱۳۴۱- تهران) بیش از دو دهه است که در فضای دانشگاهی و ادبی ایران قلم میزند، درس میدهد، و تاثیر بسزایی بهویژه در نقد ادبی داشته است. این تاثیرگذاری را میتوان هم در تدریس نظریه و نقد ادبی در دانشگاه و کارگاههای بیرون از دانشگاه دید، و هم در کتابهای تالیفی و ترجمه او. اما شاید فقر ما در نظریه و نقد ادبی در طول این سالها بیشتر به چشم بیاید، و همین فقر است که وقتی به کارنامه پاینده نگاه میکنیم، متوجه میشویم در این فقرزدایی سهم بسزایی داشتهاند. به این دو، مطالعات فرهنگی و مطالعات بینارشتهای هم که از سوی وی به صورت جدی به آن پرداخته میشود، باید افزود. در طول بیش از دو دهه فعالیت ادبی پاینده، او جوایزی را نیز دریافت کرده که برخی از آنها عبارت است از: جایزه ادبی جلال آلاحمد در بخش نقد ادبی، جایزه کتاب فصل خانه کتاب، و جایزه وزارت فرهنگ و ارشاد برای مقاله تشویقی در حوزه مطالعات فرهنگی. «داستان کوتاه در ایران»، «گشودن رمان»، «نقد ادبی و مطالعات فرهنگی»، «گفتمان نقد»، «نقد ادبی و دموکراسی» و «رمان پسامدرن و فیلم» از جمله تالیفات وی هستند که پیشتر در گفتوگو با «آرمان» به آن پرداخته شده بود. در گفتوگوی پیشرو، تمرکز روی آثار ترجمهشده دکتر پاینده در زمینه نقد ادبی است که باز سهم مهم و بسزایی در شناخت خواننده و نویسنده ایرانی از مباحث نظری در نقد ادبی داشته است. «نظریههای رمان: از رئالیسم تا پسامدرنیسم» (دیوید لاج)، «زبانشناسی و نقد ادبی» (رومن یاکوبسن و دیگران)، «مطالعات فرهنگی درباره فرهنگ عامه» (جان استوری)، «روانکاوی فرهنگ عامه» (بری ریچاردز) و «اصول و مبانی تحلیل متون ادبی» نوشته سلینا کوش که به تازگی از سوی نشر مروارید منتشر شده از جمله آثار ترجمهشده ایشان است. آنچه میخوانید گفتوگو با دکتر حسین پاینده استاد نظریه و نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبایی درباره ترجمه متون نقد ادبی و تاثیرگذاری آن در رشد و اعتلای ادبیات بومی و میهنی است.
فعالیتهای شما در زمینه نقد ادبی، صرفنظر از آموزش، حوزههای مختلفی از قبیل تالیف، ترجمه و ویراستاری را شامل میشود. در گفتوگوی قبلی که در شماره 3227 روزنامه آرمان داشتیم با تکیه بر آثار تالیفی شما به مقوله نقد ادبی پرداختیم. اگر موافق باشید در این گفتوگو توجه را بر آثار ترجمه شما معطوف کنیم؛ مایلم در آغاز گفتوگو درباره نسبت این سه از شما بپرسم. به عبارت دیگر، در کارنامه شخص شما این سه چه تاثیر و تاثرهایی بر یکدیگر دارند؟
در کشور ما معمولا ترجمه را قطب مخالف تالیف میدانند و تصور میکنند وقتی کسی که نتواند تالیف کند، به ترجمه روی میآورد. اما بررسی بسیاری از کتابهای به ظاهر تالیفی در کشور ما نشان میدهد که اتفاقا برعکس؛ بسیاری از کسانی که صاحب دیدگاه نیستند و آرای بدیع یا اصیلی برای ارائهکردن ندارند، ترجمههایی ناقص و حتی مغلوط را با عنوان «تالیف» منتشر میکنند. ظاهرا دلیل این کار این است که در ملاکهای ارزشگذارانهای که حتی در وزارت علوم هم رسما در ارزیابی کارهای اعضای هیأتعلمی دانشگاهها و مراکز پژوهشی اعمال میشود، ترجمه در مقایسه با تالیف جایگاه و منزلتی فرومرتبه دارد. اگر بخواهم برحسب مصطلحات دریدا رابطه فعلی تالیف و ترجمه را تبیین کنم، باید بگویم ظاهرا «تقابلی دوجزئی» بین این دو برقرار کردهایم، تقابلی که در آن، جزء اول (تالیف) بر جزء دوم (ترجمه) برتری داده میشود. اما شاید لازم باشد که این تقابل را به شیوه دریدا واسازی کنیم تا ببینیم ماهیت واقعی رابطه این دو چیست. من ترجمه را نه صرفا وسیلهای برای معرفی اندیشههای متفکران سایر کشورها، بلکه مهمتر، ضرورت دوره و زمانه پرتنش حاضر میدانم. ترجمه راهی است برای برقراری ارتباطات بینالاذهانی. پدیده داعش از نظر من تبلور تمامعیار عجز از ترجمه است. با استفاده از یکی از مفاهیم پساساختارگرایان، میتوان گفت داعش آن نوع تفکری است که هیچ نوع ارتباط یا مراوده کلامی با «دیگری» برقرار نمیکند. ترجمهکردن و ایضا خواندن ترجمه نوعی تمرین ذهنی برای فهم گفتمان «دیگری» است. باختینی بگویم: برای آنکه با ترجمه سروکار داشته باشید، ابتدا باید توانایی خودتان برای شنیدن صداهای متنافر را تقویت کنید. ترجمه کمک میکند ذهنیتی چندصدایی و دموکراتیک پیدا کنیم. ترجمه متنی که نهفقط به زبانی دیگر بلکه همچنین در فرهنگی دیگر و مطابق با سنتهای اجتماعی و اعتقاداتی دیگر نوشته شده است، مترجم و همچنین خواننده ترجمه را عادت میدهد به اینکه نگاههای متفاوت و گفتمانهای برآمده از تفکراتی متفاوت را بفهمد. این فهم در زمانه ما کمتر محقق میشود، وگرنه اینهمه جنگ ویرانگر یا اینهمه تنش در روابط بینالملل بروز نمیکرد. جایی که ترجمه کمارزش تلقی و به حاشیه رانده شود، باید انتظار داشته باشید که تعارض و کشمکش هم فزونی بگیرند و نهایتا حتی آتش مخاصمه هم شعلهور شود. ما در زمانهای زندگی میکنیم که فرهنگها و تمدنهای مختلف بشری به مراتب بیشتر از گذشته نیاز به گفتوگو و مفاهمه دارند. ترجمه است که زمینه چنین گفتوگویی را فراهم میکند. به همین دلایلی که گفتم، من در کار خودم ترجمه را بسیار جدی گرفتهام و آن را فعالیتی ثمربخش میدانم. از بابت وقت و توانی که صرف ترجمه کردهام و حاصلش تاکنون ترجمه هشت کتاب و چهل مقاله در زمینه نقد ادبی بوده است اصلا متاسف نیستم و کماکان آن را ادامه میدهم. معتقدم به مرور زمان معلوم میشود که چه کسانی با خواندن این ترجمهها آثار ادبی تکنیکیتر و تاملانگیزتر نوشتهاند، یا چه کسانی نقدهای عمیقتر و نظاممندتری نوشتهاند. تالیف هم جای خود را دارد، هرچند لزوما برتر از ترجمه نیست. در پژوهشهای علوم انسانی، خواه در حوزه مطالعات نقادانه ادبی و خواه در سایر حوزهها، هم به تالیف نیاز داریم و هم به ترجمه. در خصوص ویراستاری هم باید بگویم اهمیت آن را از تجربه یازده سال عضویت در شورای مجله «ارغنون» دریافتم. به همین سبب، تابهحال هشت کتاب را ویرایش کردهام. اینها کتابهایی بوده است که من ترجمهشان را به مستعدترین دانشجویانم پیشنهاد کردم، اما برخلاف استادانی که حاصل کار دانشجویان را به نام خودشان منتشر میکنند، همه این هشت کتاب به نام مترجمانشان منتشر شده است و نام من فقط به عنوان ویراستار قید شده است. معتقدم هنوز به لزوم ویرایش متون قبل از انتشار، آنچنان که باید پی نبردهایم. بسیاری از نویسندگان تصور میکنند که کتابهایشان به همان صورتی که تحویل ناشر میشود قابل چاپ است، درحالیکه بعد از ویرایش درمییابند متن تا چه حد منقحتر و فهم آن تا چه حد راحتتر شده است. ویرایش من البته بیشتر محتوایی بوده است. یعنی متن ترجمه را با متن اصلی مقایسه کردهام تا اگر احیانا در درک مطلب یا گزینش معادل مناسب خطایی روی داده باشد، آن را تا جایی که متوجه بشوم تصحیح کنم و به این ترتیب متنی تحویل خواننده شود که خواندنش واقعا سهلتر و لذتبخشتر باشد.
شما از معدود مترجمانی هستید که تنها در یک حوزه تخصصی که همان نظریه و نقد ادبی باشد دست به ترجمه میزنید. آیا میتوان از این گزاره اینطور نتیجه گرفت که قائل و پایبند به تفکیک حوزه تخصصی در ترجمه هستید؟
بله، حتما. تلقی متداول اما یقینا غیرعلمی از مترجم در کشور ما این است که گمان میکنند مترجم هر متنی را مانند یک دستگاه ترجمه میکند، درحالیکه ترجمه کاری تخصصی است و بهویژه در ترجمه مباحث نظری باید از دانش تخصصی برخوردار بود. در غیر این صورت همان وضعی به وجود خواهد آمد که اکنون در بسیاری از کتابهای ترجمهشده در حوزه نظریههای علوم انسانی (بخصوص نظریههای فلسفهمبنا) شاهد آن هستیم. اشارهام به کتابهایی است که قرار است آرا و اندیشههای نظریهپردازانی مانند دریدا و فوکو و لاکان را به خواننده فارسیزبان بشناسانند، اما وقتی این کتابها را میخوانید به سختی میتوانید معنای جملات را دریابید. گاهی لازم میشود یک پاراگراف را چندینبار بخوانید و باز هم احساس میکنید مطلب به روشنی به شما منتقل نشده است. بارها به دانشجویان سختکوشی برخوردهام که مطمئنم با جان و دل میخواهند نظریههای جدید را بیاموزند، اما شِکوه میکنند که فلان کتاب ترجمهشده را حتی بیش از یکبار خواندهاند و بااینحال نتوانستهاند چندان از آن سر درآورند. درک میکنم که شاید برخی مواقع فهم چنین ترجمههایی مستلزم آشنایی قبلی با برخی مفاهیم پایهای باشد؛ ولی وقتی این مشکل پیاپی رخ میدهد، آنوقت میشود حدس زد که ایبسا ترجمه آن کتابها به قدر کافی رسا یا حتی درست نبوده است. مترجمی که در حوزه علوم انسانی کار میکند باید حتما با مفاهیم مورد بحث در متن آشنا باشد، و الا نه دیگران آن ترجمه را خواهند فهمید و نه حتی خود مترجم.
معیارهای شما برای انتخاب اثری که اقدام به ترجمه آن میکنید، چیست؟
مهمترین ملاک من این است که آیا آنچه میخواهم ترجمه کنم پاسخگوی نیازهای واقعی در حوزه نظریه و نقد هست یا نه. در دو، سه دهه اخیر، همزمان با بسط و گسترش روابط میانرشتهای نقد ادبی با سایر حوزههای علوم انسانی و اجتماعی، کتابهای زیادی در زمینه نقد منتشر شدهاند که حاوی مطالب جالب و خواندنیای هستند. اما هر کتاب جالب و خواندنیای درخور ترجمه نیست. باید دید مطالب کتاب تا چه حد به مسائلی که ما در زمینه مطالعات نقادانه ادبی داریم، مربوط میشود. گاهی به کتابهایی برمیخورم که نظریههای نقادانه را به روشنی توضیح دادهاند، اما مثالهایشان از رمانهایی است که هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند. توجه داشته باشید که این کتابها هیچکدام برای خواننده ایرانی نوشته نشدهاند. خوانندگان هدف درواقع کسانی از درون همان جامعه و همان فرهنگ بودهاند. به همین دلیل، نویسندگان این کتابها بسیاری از نکات را توضیح نمیدهند. برای مثال، وقتی رمانی را نقد میکنند، به ذکر عنوان و کلیاتی درباره محتوایش بسنده میکنند چون فرضشان این است که خواننده علاقهمند پیشاپیش این رمان را خوانده است. مانند این است که منتقد ایرانیای بخواهد رمان معروفی مانند «سووشون» را در ایران نقد کند. چنین منتقدی طبیعتا فرض میکند که مخاطبانش این رمان را میشناسند و در نتیجه مطالبی کلی درباره پیرنگ و شخصیتهای اصلی آن، در حد یک یا دو پاراگراف، میگوید و بعد وارد نقد رمان میشود. من تلاش میکنم کتابهایی را ترجمه کنم که اشارات درون آنها به آثار ادبی خارجی برای خواننده فارسیزبان مشکل ایجاد نکند. در مواقعی هم که نیاز به اطلاعات تکمیلی باشد، خودم آن اطلاعات را به صورت زیرنوشتهای مترجم اضافه میکنم. کتاب خارجیای که بدون توجه به نیازهای خاص ما انتخاب و ترجمه شود، حتی اگر ترجمه درست و رسایی داشته باشد، باز هم نمیتواند مفید واقع شود. هر ترجمهای لزوما باید گرهی از مشکلات ما در حوزه نقد ادبی باز کند.
بسیاری قائل به تفاوت میان ترجمه متون ادبی و سایر متون هستند و با تفکیک این دو گروه، از آنها با عنوان «ترجمه ادبی» و «ترجمه علمی» نام میبرند. در این صورت به نظر میرسد که ترجمه در حوزه نقد ادبی به نوعی ناظر بر هر دوی این ساحتها خواهد بود. شما هم با این تقسیمبندی همداستان هستید؟
اگر مقصود از «ترجمه ادبی» ترجمه آثار ادبی باشد، آنوقت باید گفت بله. یک تفاوت بنیادین، این نوع ترجمه را از ترجمه متون علمی (یعنی متون نظری درباره علوم انسانی) متمایز میکند و آن تفاوت این است که در متن ادبی، با سبک منحصربهفرد نویسنده سروکار داریم و ترجمه باید بتواند، تا حدی که ساختارهای زبان مقصد اجازه میدهد، این سبک را به خواننده منتقل کند. خوانندهای که ترجمه یک شاهکار ادبی را میخواند باید همان حسوحالی را تجربه کند که خواننده همان متن به زبان اصلی دارد. اما این هدف صرفا یک کمال مطلوب است که دستیابی به آن در بهترین حالت به صورتی نسبی ممکن میشود، نه به صورت کامل و مطلق. در ترجمه متون مربوط به نقد ادبی هم مساله سبک دخیل میشود، به این معنا که بسیاری از متون نظری نقد و همچنین نقدهای عملی شامل نقلقولهایی از آثار ادبی هستند. مترجم این قبیل متون باید با سبک نویسندگان آثار مورد نظر آشنا باشند تا علاوه بر ترجمهای که از مباحث نظری و نقد عملی به دست میدهند، آن نقلقولها را هم، تاجاییکه امکان دارد، با وفاداری به سبک نویسنده ترجمه کنند.
نگاهی به آثار ترجمهشده در حوزه نقد ادبی روشن میکند که مترجمان ما بیشتر به ترجمه تئوریهای نقد ادبی توجه دارند و کمتر به ترجمه نمونههای عملیاتیشده نقد میپردازند. این در حالی است که نمونههای قابل توجهی از پیادهکردن الگوها و نظریههای نقد ادبی روی آثار شاخص ادبیات جهان وجود دارد. به نظر شما همین یکی از دلایل عدم توفیق ما در حوزه نقد ادبی نیست؟ به شکلی که نقد ادبی هنوز در ذهن بسیاری، حتی با تعریف درست خود فاصله دارد.
این میتواند صرفا یکی از دلایل چندگانه وضعیت فعلی ما در نقد ادبی باشد، اما یقینا عوامل دیگری هم در عقبماندگی ما در این حوزه اثرگذار و دخیل هستند. کتابهایی که حاوی نمونههای نقد باشند و کاربرد نظریهها را در عمل نشان بدهند، البته جنبه آموزشی خواهند داشت و بسیار مفیدند. تابهحال هم نمونههایی از این کتابهای آموزشی به فارسی ترجمه شدهاند و نمیتوان گفت این قبیل منابع هنوز از راه ترجمه در دسترس مخاطبان ایرانی قرار نگرفته است. من فقدان شناخت علمی از نقد ادبی در کشورمان را ناشی از علتهای دیگری میبینم، علتهایی ریشهای که ماهیتی اجتماعی و لاجرم سیاسی دارند. نقد مستلزم ذهنیتی است که زمینهساز آن شود. نقد در خلأ فکری و به دور از تجربههای اجتماعی شکل نمیگیرد. باید دید آیا اصولا سنت تفکر نقادانه در اندیشمندان ما تا چه حد وجود داشته است. همچنین باید دید آیا آحاد مردم با اتفاقات پیرامونشان، به نقصانهایی که در حوزه حقوق شهروندی در زندگی روزمره تجربه میکنند، میتوانند نقادانه برخورد کنند یا اینکه تسلیمطلبانه فقط میگویند «اینجا ایران است» یا «تا بوده همین بوده» یا «کاریش نمیشود کرد». مثالی میزنم؛ این حق هر شهروندی است که در مراجعه به سازمانها و تشکیلات دولتی به او به عنوان ارباب رجوع توجه شود و با احترام به کارش رسیدگی کنند. اما وقتی به کارمندی برمیخوریم که وظایف خودش را انجام نمیدهد (همان وظایفی که برای انجامدادنش هر ماه حقوق میگیرد)، آیا نگاهی انتقادی به این وضعیت داریم یا همان جملاتی را تکرار میکنیم که مثال آوردم؟ توجه داشته باشید که نقد ادبی یعنی فراتررفتن از سطح متن و راهبردن به لایههای عمیقتر به منظور فهم و تبیین معنایی ناآشکار. منتقد کسی است که بتواند حساسانه به جزئیات متن توجه کند و از همپیوندیهای درونمتنی به معنایی فراگیر در متن برسد، معنایی که در جایجای آن به صورت استعاری و نمادین و غیره جلوهگر شده است. این کار مستلزم ذهنیتی نقادانه است که اگر در تجربه اجتماعی به آن پایبند نباشیم و تمرینش نکنیم، هرگز نمیتوانیم آن را در تجربه ادبی نشان دهیم. شما میفرمایید که کتابهای حاوی نمونههای عملی نقد کم ترجمه شدهاند. فرض کنیم که چنین باشد، اما مگر در کلاس دانشگاه استاد خودش دست به نقد متون ادبی نمیزند و مگر همین نقدها نمیتوانند نمونههایی از آن کاری باشند که دانشجو باید یاد بگیرد و بعد از اتمام تحصیل به صورت حرفهای انجام دهد؟ پس چرا نقد فراگیر نمیشود؟ در کلاس هم دانشجو فقط به استاد «اقتدا» میکند و این البته یعنی او خودش تفکر نقادانه ندارد و تنها کاری که میتواند بکند، تکرار حرفهای استاد در ورقه امتحان است. ایده مستقل، یا نگاه بدیع، اصلا در کار نیست. من ریشه این وضعیت را، چنان که اشاره کردم، در تجربه زیسته اجتماعی میبینم. اول باید به فرهنگ چندصدایی و دموکراتیک باور بیاوریم و عمل بکنیم، بعد نقادانه به خودمان و جهان پیرامون بنگریم تا نهایتا بتوانیم عملکرد مطلوبی در نقد ادبی از خود نشان بدهیم. باید پرسید فرصت یا امکان چنین رفتار اجتماعی-ادبیای تا چه حد برای ما مهیا است؟
یکی از محورهای اصلی مطالعات و تالیفات شما، زمینه فرهنگی است. مترجم هم به نوعی نقش رابط فرهنگی را به عهده دارد؛ زیرا در حال انتقال گفتمانی است که در بستر یک فرهنگ دیگر شکل گرفته است. شما نقش مترجم در حوزه فرهنگ و تاثیرات او را چطور تبیین میکنید؟ این تبیین در حوزه ترجمه نقد ادبی هم صادق است؟
بله، من تلاش کردهام «مطالعات فرهنگی» را از راه ترجمه معرفی کنم. این هم یکی دیگر از حوزههای علائق من در نقد ادبی است. تاکید میکنم که من مطالعات فرهنگی را برآمده از- و کاملا مرتبط با- نقد ادبی میدانم، نه اینکه آن را حوزهای جالب اما خارج از زمینه اصلی کارم بدانم. در کشور ما مطالعات فرهنگی به غلط ذیل علوم اجتماعی طبقهبندی شده است و دو رشتهای که با این عنوان در دانشگاههای ایران میشناسیم (یکی با عنوان «مطالعات فرهنگی» و دیگر با عنوان «مطالعات فرهنگی و رسانه») عموما در دانشکدههای علوم اجتماعی ارائه میشوند. اما وقتی تاریخچه شکلگیری مطالعات فرهنگی را مرور میکنیم، درمییابیم که درواقع یک منتقد ادبی به نام ریچارد هوگارت بنیادگذار این حوزه بود و سپس آثار و اندیشههای یک منتقد و ادبشناس دیگر یعنی ریموند ویلیامز به تکوین پایههای نظری این حوزه کمک بسزا کرد. پس من به طور طبیعی در کار خودم باید به مطالعات فرهنگی بپردازم، از جمله با ترجمه منابع این حوزه. اما در خصوص کارکرد فرهنگی مترجم، باید بگویم از نظر من مترجم تسهیلکننده روابط میانفرهنگی است. مترجمان با انتقال اندیشههای شکلگرفته در سایر فرهنگها، امکان گفتوگویی بینالاذهانی بین جهانبینیهای متفاوت و حتی متنافر را ایجاد میکنند. ترجمه ادبی علاوه بر این کارکرد عام، یک کارکرد خاص دیگر هم دارد که به گمانم به اندازه کافی به آن توجه نکردهایم: معرفی سبکها و جنبشهای ادبی ناشناخته. ترجمه در مقاطع مختلفی از تاریخ کشور ما (حدودا از زمان انقلاب مشروطه به اینسو) باعث آگاهشدن نویسندگان و شاعران ما از شیوهها و تکنیکهای جدید برای آفرینش آثار ادبی شده است. گاهی ترجمه کلا ژانر جدیدی را که پیشتر در ادبیات ما وجود نداشته است (مانند رمان و داستان کوتاه) به ادیبان ما شناسانده. در همه این موارد، ترجمه به غنای ادبیات ما و خلق آثار جدید یاری رسانده است. برای مثال، پیدایش رمان تاریخی و رشد و گسترش آن در دوره پسامشروطه را نظر بگیرید. آیا غیر از این است که نوشتهشدن رمانهای تاریخی ایرانی به یمن ترجمههایی میسر شد که این ژانر را به ما شناساند؟ ترجمههای اولیه از رمانهای تاریخی خارجی زمینه مساعدی فراهم کرد برای اینکه نویسندگان ما سوق داده شوند به سمت نوشتن رمانهایی مانند «شمس و طغرا»، «ماری ونیزی» و «طغرل و همای»(1287) نوشته محمدباقر میرزاخسروی، «عشق و سلطنت» یا «فتوحات کورش» نوشته شیخ موسی کبودرآهنگی، «داستان باستان» نوشته حسین بدیع، «دامگستران» یا «انتقامخواهان مزدک» نوشته صنعتیزادهکرمانی (منتشرشده در دو قسمت در سالهای 1339 و 1344). یکی دیگر از بارزترین تاثیرهایی را که مترجمان بر مضامین و تکنیکهای ادبیات ما باقی گذاشتند در اواخر دهه۱۳۴۰ و اوایل دهه۱۳۵۰ میتوان دید، یعنی زمانی که موجی از ترجمههای فلسفی در زمینه اگزیستانسیالیسم آغاز شد و بعد با ترجمههایی از آثار نویسندگانی همچون سارتر، کامو و کافکا تشدید هم یافت. بازتاب این ترجمهها را در فضای حاکم بر تولیدات ادبی همان دوره به وضوح میتوانید ببینید. آیا میتوان آثار ادبی نوشتهشده در آن مقطع از تاریخمان را بدون توجه به ترجمههایی که کمی پیشتر یا همزمان انجام میشد، به درستی تحلیل کرد؟ به گمانم همین امروز هم ترجمه رمانهای پسامدرن خارجی گروهی از نویسندگان معاصر ما را به صرافت اندیشیدن درباره ظرفیتهای این نوع رمان انداخته است و شاهدیم که برخی آثار با همین سبکوسیاق به زبان فارسی نوشته و منتشر شدهاند. شاید بعضی از نویسندگان ما خودشان زبان خارجی بدانند و مستقیما با سبکهای جدید ادبی آشنا شوند، اما یقین دارم که اکثر نویسندگان در کشور ما برای آشناشدن با جریانهای ادبی جهان به ترجمه متکی هستند. به همه این دلایلی که توضیح دادم، معتقدم اصلا نباید ترجمه را کمارزش تلقی کنیم. اگر بخواهیم پویایی ادبیاتمان را حفظ کنیم تا آثار نویسندگان و شاعران ما بتوانند در عرصه جهانی مخاطب پیدا کنند، ناگزیریم از هر راه ممکن به روزآمدشدن آگاهی ادیبانمان از جنبشها و سبکهای جدید یاری برسانیم. ترجمه بیتردید یکی از موثرترین ابزارهایی است که به تحقق این هدف یاری میرساند.
منبع : ارمان
اخبار مرتبط
دیدگاه 55
بیشتر.jpg.secure)
سرنوشت عجیب نوجوان چابهاری ساسان پرکان
مشخص نیست فدراسیون چه انتظاری از نوجوان کم سن و سال چابهاری دارد. پرکان تاکید می کند تنها در حرکات زمینی سررشته دارد، چرا که سایر حرکات ژیمناستیک به وسایلی نیاز دارد که در چابهار نیست. او حتی مربی هم ندارد، حالا با عمویش تمرین نمی کند و تمام تمرکزش را روی کاری قرار داده که برای ماهی 150 هزار تومان باید درگیر آن باشد.
اخبار ویدئویی
بیشترخبرها
بیشتر- سخنگوی وزارت کشور: امکان حضور اقلیتهای دینی در انتخابات مجلس و شوراها وجود دارد
- سفیر ایران بر توسعه روابط استانی با ایتالیا تاکید کرد
- فرنگی کاران ایران 2 نقره و برنز گرفتند
- برگزاری چهارمین نشست کمیسیون مشترک کنسولی ایران و گرجستان در تفلیس
- چقدر باید صبر کنم تا صاحبخانه شوم؟
- زمرد درخشان چشمبادامیهای خاورمیانه کجاست
- واکنش بولتون به تصمیم تازه FATF درباره ایران
- عراقچی: درباره خروج آمریکا از برجام مقصر نیستیم
- ورود اولین محموله کمکهای غذایی و دارویی از برزیل به ونزوئلا
- آیا برنامه هستهای عربستان مسابقه تسلیحاتی با ایران است؟
- شهرداران کدام مناطق حقوق بیشتری دریافت می کنند؟
- نسخه خانگی برای درمان عفونت سینوس
- پهپادها، جنگلها را نجات میدهند
- بازداشت مسؤول سر بریدن داعش و نیز کشته شدن "گرگ" این گروه
- دولت موظف به حذف یارانه ثروتمندان شد
- اشرف غنی: برای آب ارزشمند خود سرمایه گذاری می کنیم
- ابهامزدایی سازمان سینمایی درباره هزینههای سی و ششمین جشنواره فیلم فجر
- پاسخ رئیس سازمان فضایی به انتقاد متخصصان از رکود در بخش فضایی کشور
- ارتش یمن مواضع نظامیان سعودی را هدف حملات موشکی و توپخانه قرار داد
- حمله ۳ یگان یمن به جنوب عربستان
- خرید خدمت سربازی منتفی شد
- فروش فوری ایرانخودرو و سایپا متوقف شد
- توافق با مالکان قلابی بزرگراه امام علی / خرید چند باره زمین های طرح های توسعه ای
- يك درصداز هزينه شركتهاي دولتي به خزانه واريز ميشود
- وجود 300 هزار چاه غیرمجاز در سراسر کشور
خبرهای دیگر
- فرنگی کاران ایران 2 نقره و برنز گرفتند
- چقدر باید صبر کنم تا صاحبخانه شوم؟
- آیا برنامه هستهای عربستان مسابقه تسلیحاتی با ایران است؟
- نسخه خانگی برای درمان عفونت سینوس
- خرید خدمت سربازی منتفی شد
- وجود 300 هزار چاه غیرمجاز در سراسر کشور
- میزان بارندگی در تهران 175 درصد افزایش یافت
- ناکارآمدی شیوه آموزشی ناشی از معضل کنکور است
- تخصیص ۹۵ درصدی اعتبارات بازسازی مناطق زلزلهزده
- حفاری دستی و مکانیزه تونل متروی تهران
- حیوانات برجهای فلکی چه معنا و مفهومی دارند؟
- از اکباتان فقط یک اسم مانده
- سناتور ارشد جمهوریخواه:سعودیها نفت نفروشند، میمیرند
- سرپا نگه داشتن واحدهای تولیدی به هر قیمت چه تبعاتی دارد؟
- معرفی استاد بهمن رجبی نوازنده گیلانی
- عسگر اولادی: بانک مرکزی با من لجبازی می کند
- انفجار معده به دلیل پرخوری برنج در کرهشمالی!
- داستان غم انگیز مجری زن قدیمی
- سردرگمی تماشاگران جشنواره بخاطر مهمانان ویژه مدیران شهرداری
- وزیر ارتباطات: به دَرَک رفتن جذاب شود
- متهم اصلی بحران گوسفند
- كلاهبر داري پيامكي !
- سرنوشت عجیب نوجوان چابهاری ساسان پرکان
- خطر افزایش آفات با کاهش جمعیت حشرهها در جهان
نظرات
دیدگاههای شما پس از تایید ناظر منتشر میشود.
متون غیرفارسی و پیامهای حاوی توهین، تهمت یا افترا تایید نخواهد شد.